درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان قاطی پاتی آيات مربوط به شفاعت: از هرچه بگذريم سخن دوست خوشتر است و بايد سراغ سخن اصلي رفت و به اصطلاح حرف اول را زد و آن اين است كه قرآن كريم مسأله شفاعت را حدود 30 مورد به طوركلي به دو دسته و دو گروه تقسيم ميگردد، دستهاي كه شفاعت را صريحاً براي خدا و ماذونين از طرف خدا ثابت ميگرداند و دستهاي كه شفاعت را ظاهراً نفي ميكند. آياتي كه شفاعت را صريحاً ثابت ميكند: در قرآن كريم آياتي وجود دارد كه شفاعت با اذن خدا را صريحاً ثابت ميكنند و ميگويد شفاعت بايد با اذن خداي منان باشد و بدون اذن پروردگار تحقق پيدا نميكند. يعني هيچ معبودي جز خداوند يگانه زنده كه قائم به ذات خويش است و موجودات ديگر قائم به او هستند وجود ندارد، هيچگاه خواب سبك و سنگين او را فرا نمي گيرد. ] لحظهاي از تدبير جهان هستي غافل نميماند[ آنچه در آسمانها و زمين است از آن اوست، كيست كه در نزد او بدون اجازه او شفاعت كند.)[8] 1ـ ولا يملكُ الَّذين يدعُونَ مِن دونهِ الشَّفاعةَ إلّا مَن شَهِدَ بِالحَقِّ وَ هم يعلمونَ. (آنها كه غير از خدا ميخوانيد قادر بر شفاعت نيستند مگر كساني كه شهادت به حق دادهاند و به خوبي آگاهند.) [9] وَ كَم مِن مَلكٍ في السَّماواتِ لاتُغني شَفَعاتُهُم شَيئاً الَا مِن بَعدِ أَن يَأذَنَ اللهُ لِمَن يَشاءُ وَ يَرضي. چقدر فرشتگاني در آسمانها هستند كه شفاعت آنان دربارهي افراد سودي نميبخشد، مگر آنكه خدا به هر كسي بخواهد اذن دهد و به شفاعت او راضي گردد.[10] در اين آيه شريفه يكي از شفاعتكنندگان را ملائكه آسماني كه به اذن خدا شفاعت ميكنند به حساب آورده؛ يعني بعد از اينكه اصل شفاعت را مسلم گرفته نوعش را هم معين نموده است . 1ـ اولين آيه، آيهاي است كه شفاعت را ظاهراً بدون هيچ قيد و شرطي نفي ميكند. آنجايي كه ميفرمايد: يا ايها الذين آمنوا أنفقوا ما رزقناكم من قبل أَن يَأتي يوم لابيعٌ فيه ولا خُلَّةٌ ولا شفاعةٌ والكافرون هُمُ الظالمونَ. اي كسانيكه ايمان آوردهايد از آنچه به شما روزي داديم انفاق كنيد پيش از آنكه روزي فرا رسد كه نه خريد و فروش در آن است ]تا بتوانيد سعادت را براي خودتان خريداري كنيد[ و نه دوستي ]رفاقتهاي دنيوي نيز سودي ندارد[ و نه شفاعت؛ و كافران، ايشانند ستمكاران.» منكرين شفاعت معتقدند كه قرآن مي گويد اي افراد با ايمان از آنچه به شما روزي دادهايم انفاق كنيد؛ زيرا امروز قدرت انفاق داريد و در جهان ديگر، قدرت انفاق نداريد، بلكه آنجا محل برداشت زراعتهايي است كه در دنيا انجام شده است و در آنجا نخريد و فروش ميتوان كرد تا سعادت و نجات از عذاب را خريداري نمود و دوستيهاي دنيوي نيز سودي ندارد و شفاعت شافعين نيز سودي ندارد. بنابراين از ظاهر آيهي شريفه استفاده مي شود كه هيچگونه شفاعتي فايده چنداني ندارد. ولي مي توان جواب داد كه درست است خداوند منّان در اين آيهي شريفه، شبه آن شفاعت را بطور كلي نفي نموده، ولي در آيهي بعدي كه آيةالكرسي باشد، شفاعت را براي مأذونين (اولياء خودش) اثبات نموده و شخصي منصف هر دو آيه را با هم در نظر ميگيرد و به اصطلاح يكي را مفسر ديگري قرار ميدهد و يكي را مقيد ديگري قرار مي دهد، سپس يا رد يا اثبات ميكند و كار عقلاني نيست كه به آيهاي چشم دوخته و آيات ديگري را ناديده گرفت. بنابراين معناي آيهي فوق با توجه به آيهي بعدي، اين ميشود كه خداي عليم شفاعت شافعيني كه با او هيچگونه ارتباطي ندارند را نفي ميكند و به عبارت ديگر شفاعت استقلالي را مردود ميداند و در آيه بعدي شفاعت شافعيني كه مأذون از طرف او هستند را ثابت ميكند و بدين ترتيب هيچگونه منافاتي بين آيه اول و دوم وجود ندارد. 2ـ واتقُّوا يَوماً لاتجزي نفسٌ عَن نفسٍ شيئاً و لا يُقبلُ مِنها شفاعةٌ و لا يؤخَذُ مِنها عَدلٌ و لا هم ينصرونَ 3ـ فما لنا من شافعينَ .. وَلاصديقٍ حميمٍ روز قيامت، كافران ميگويند افسوس كه امروز، شفاعت كنندگاني براي ما وجود ندارد و معبوداني كه عبادت آنها را ميكرديم و در برابر آنها خضوع و خشوع ميكرديم به شفاعت ما نميآيند و دوستان صميمي كه داشتيم به ياري ما برنميخيزند. اين سومين آيه، آيهاي است كه شفاعت مورد نظر كافران را مردود ميداند، ولي اصل شفاعت را مردود نميداند، بلكه آيات ديگري اصل شفاعت را كه ثابت ميكند دست روي فرد شفاعتكننده نيز ميگذارد. «همه شما به صورت تنها به سوي ما بازگشت نموديد، همانگونه كه روز اول شما را آفريديم و آنچه به شما بخشيده بوديم پشت سر گذاريد و شفيعاني كه در شفاعت خود خيال ميكرديد با شما نميبينم، پيوندهاي شما بريده شده.»[12] مشركان و بت پرستان عرب، روي سه چيز اعتماد و تكيه ويژهاي داشتند، قوم و خويشاني كه به او وابسته بودند، اموال و ثروتهايي كه براي خود گردآوري كرده بودند و بتهايي كه آنها را شريك خدا در تعيين سرنوشت و شفيع در پيشگاه او ميپنداشتند. خداوند با اين عقيده خرافي مبارزه نموده و ميفرمايد در هنگام مرگ يا ورود به صحنة قيامت تنها و تنها هستيد و تمام فاميل و اموال و شفيعان خيالي شما را تنها ميگذارند. آيه فوق شفاعتهاي خيالي و پوچي كه مشركين و بتپرستان عرب در خيال خود ساخته و پرداخته بودند را زير سئوال برده و آنها را به باد انتقاد گرفته است، ولي اصل مسأله شفاعت را زير سئوال نبرده، بلكه در آيات ديگري اثبات نموده. خلاصه غير از آياتي كه در موارد چهارگانه مطرح شد، آيات ديگري نيز وجود دارد كه در رابطه با همين موارد ذكر شده، ميباشد، ولي به جهت اختصار به ذكر آنها پرداخته نشد. شرايط تأثير شفاعت: شفاعت، شرايط و قيود زيادي دارد كه بدون آنها امكانپذير نيست. چنانكه قرآن عظيم ميفرمايد: فما تنفعهم شفاعةَ الشافعين «شفاعت شفاعتكنندگان به حال مجرمان هيچ سودي ندارد.» صريحاً آمده است كه درباره گروهي از مجرمان شفاعت تمام شفيعان بياثر است؛ چراكه شفاعت نياز به زمينه مساعدي دارد و اين مجرمين زمينههاي شفاعت را به كلي نابود ساختهاند و به تعبير بعضي از بزرگان، شفاعت همچون آب زلالي است كه بر پاي نهال ضعيفي ريخته ميشود و بديهي است كه اگر نهال به كلي از بين رفته باشد آب زلال آن را زنده نميكند و به عبارت ديگر مهم اين است كه قابليت قابل همچون فاعليت فاعل موجود باشد؛ زيرا فاعليت فاعل بدون قابليت قابل كار ساز نيست. شرايط شفاعتكننده: 1ـ اولين شرط اينست كه شفاعتكننده بايد به يگانگي خداوند و بندگي خويش گواهي و شهادت دهد. و در غير اين صورت شفاعت تأثيري ندارد؛ چنانكه در قرآن مجيد ميخوانيم من شهد بالحقّ«هرگز مالك شفاعت نميشوند، مگر كساني كه به حق و يگانگي خداوند شهادت بدهند.» [13] ميتوان گفت: اين شرط از شرايطي است كه هر آنچه همه خوبان دارند تو تنها داري. چون وقتي كسي ماذون از طرف خداوند معلوم ميشود كه تمام شرايط ديگري را نيز داراست. الف : توحيد و اعتقاد به وحدانيت خداوند: 1ـ اولين شرط شفاعتشونده بلكه مهمترين و اساسيترين شرط شفاعت است، مسأله اعتقاد به وحدانيت خداوند متعال است و بنابراين شرك و بتپرستي مانع از شفاعت ميگردد؛ يعني اولياء خدا مشركين را شفاعت نميكنند؛ همانطوري كه در روايتي از امام حسن مجتبي (ع) آمده: «رسول گرامي اسلام (ص) در ضمن پاسخ آن دسته از يهوديان كه مسائل را از آن گرامي پرسيده بودند فرمود: شفاعت من براي كساني است كه گناهان كبيره انجام دادهاند غير از شرك و ستم.» ب : ظالم نباشد 2ـ از حديث فوق، شرط ديگري نيز استفاده ميشود و آن اينست كه شفاعتشونده ظلم و ستم به ديگران روا نداشته باشد؛ چون حضرت فرمودند: شفاعت من شامل اهل ظلم و ستم نمي گردد. و لذا اميرالمؤمنين ـ علي (ع) ـ ميفرمايند: «آگاه باشيد كه ظلم و ستم سه گونه است: 1ـ ظلمي كه بخشوده نخواهد شد و آن شرك به خداست. بنابراين ظلم به ديگران مانع از شفاعت ميگردد. خصوصاً اگر ظلم در حق اهل بيت پيامبر (ص) و فرزندان وي باشد. چنانكه در حديثي وارد شده است كه رسول خدا (ص) ميفرمايند: «هنگامي كه در مقام شفاعت قرار گيرم براي آن افراد از امتم كه گناهان بزرگي انجام دادهاند، شفاعت ميكنم و خداي بزرگ شفاعتم را دربارهي آنان ميپذيرد. به خدا سوگند براي افرادي كه ذريه و فرزندانم را آزار كرده باشند، شفاعت نمي كنم.»[15] و معلوم است كه اگر رسول خدا قسم ياد ميكند كه آزاد كنندگان به فرزندانش را شفاعت نميكند از جهت مسأله شخصي و يا غرض شخصي نيست؛ زيرا رسول گرامي اسلام (ص) سخني نميگويد[16] مگر مورد رضاي خدا باشد؛ زيرا كه ايشان هرگز از روي هوي و هوس سخن نميگويد. پس اگر شخص پيغمبر (ص)، آزاردهندگان به ذريهاش را شفاعت نمي كند براي اين است كه آنها استحقاق شفاعت را ندارند و به عبارت ديگر جايي براي شفاعت باقي نگذاردهاند. ج : شيعه علي (ع) باشد 3ـ سومين شرط شفاعتشونده و بلكه به نوبه خود نيز از شرايط مهم و اساسي به حساب ميآيد مسأله شيعه بودن شفاعتشونده است همانطوري كه امام صادق (ع) در تفسير آية «لايملكون الشَّفاعةَ الّا مَن اتَّخذَ عند الرَّحمان عَهداً»[17] فرمودند : «كسي شفاعت نميكند و شفاعت نميشود و از كسي شفاعت قبول نميگردد مگر آنكه ولايت اميرالمؤمنين (ع) و فرزندان معصوم او را دارا باشد و آن عهد نزد پروردگار است.»[18] د : اعتقاد به شفاعت 4ـ چهارمين شرط شفاعتشونده اين است كه شفاعتشونده اعتقاد قلبي به شفاعت داشته باشد و در غير اين صورت مشمول شفاعت قرار نميگيرد. همانطوري كه از رسول گرامي اسلام (ص) فرمودند: «هر كس به شفاعت من اعتقاد قلبي نداشته باشد، شفاعت من به او نميرسد.»[19] هـ : نماز را بزرگ بشمارد 5ـ پنجمين شرط شفاعتشونده اين است كه نماز خود را بزرگ بشمارد و هر كاري را فداي نماز كند، اگر نماز مورد قبول خداوند قرار بگيرد، بقيهي اعمال نيز قبول مي گردد و به اصطلاح به كار بگويد نماز دارم نه به نماز بگويد كار دارم؛ همانطوريكه ابي بصير از امام كاظم (ع) روات مي كند كه پدرم امام صادق (ع) در وقت وفاتش فرمود: «اي فرزندم، شفاعت ما به كسي كه نمازش را سبك بشمارد نمي رسد.»[20] ي : خيانت كار نباشد 6ـ ششمين شرط شفاعتشونده اين است كه خيانت به برادران ديني خود نكند و كسي كه خيانت به برادران ديني خود نموده، اميد به شفاعت نداشته باشد. در اين مورد روايتي از رسول خدا (ص) نقل شده است: «هر كس به برادر ديني خويش خيانت نمايد، خداوند بركت را از روزيش برميدارد و زندگيش را ويران ميسازد و او را به خودش واگذار ميكند و شفاعتي از او نخواهد شد.»[21] در نتيجه شفاعت يك نوع تربيت و سازندگي است، نه يك وسيله فرار از زير بار مسؤوليت و به اصطلاح يك نوع پارتي بازي نيست. گرگوني در شفاعتشونده است: از بحث قبلي به خوبي استفاده ميگردد كه شفاعت هيچگونه تحول در اداره خداوندي نسبت به گناهكاران به وجود نميآورد، بلكه اين گناهكار است كه به وسيله اين ارتباط معنوي تكامل پيدا ميكند و به سرحدي ميرسد كه شايستگي عفو و بخشش الهي ميگردد. پيامبر اكرم (ص) و شفاعت : يكي از شفعاء، بلكه بالاترين شفعاء رسول مكرم اسلام (ص) است؛ چون در قرآن آمده است. (ولسوفَ يُعطيكَ رَبُّكَ فَترضي) «بزودي پروردگارت آنقدر به تو عطا ميكند كه خشنود گردي.»[22] بدون شك پيامبر اكرم (ص) به عنوان خاتم الانبياء (ع) و رهبر عالم بشريت خشنوديش تنها در خشنودي خويش نيست، بلكه زماني خشنود ميگردد كه شفاعتش دربارهي امتش پذيرفته شود. ب : متعلمان و حافظان قرآن و شفاعت: رسول گرامي اسلام (ص) : «كسي كه قرآن را ياد بگيرد و حفظ نمايد و حلال آن را حلال و حرام آنرا حرام بداند خداوند او را به واسطهي اهل قرآن، اهل بهشت قرار مي دهد و شفاعت او را درباره ده نفر از خويشاوندانش كه تمام مستحق آتش باشند، ميپذيرد.» د : قرآن و شفاعت : اميرالمؤمنين (ع) مي فرمايد: «بدانيد كه قرآن شفاعتكننده ايست كه شفاعت او پذيرفته ميشود.» البته موارد شفاعتكننده بسيار است، ولي براي اختصار به سه مورد آن اشاره شد.
شفاعت از ديدگاه شيعهيكى از عقايد مسلم اسلامى، شفاعتشافعان در روز قيامت است كه به اذن الهى انجام مىيابد. شفاعت در مورد افرادى صورت مىگيرد كه پيوند خود را بكلى با دين و خداى متعال قطع نكرده و قابليت آن را دارند كه، با وجود آلودگى به برخى گناهان، به بركتشفاعتشافعان بار ديگر مشمول رحمتحق شوند. عقيده به شفاعت از قرآن و سنت گرفته شده كه ذيلا به آنها اشاره مىكنيم: الف - شفاعت در قرآن: آيات قرآن حاكى از وجود اصل شفاعت در روز رستاخيز بوده و اين كتاب شريف به اصل شفاعت، و منوط بودن آن به اذن و رضاى خداوند، تصريح دارد:‹‹ولا يشفعون الا لمن ارتضى›› (انبياء/28): شافعين جز در حق كسانى كه خدا مىپسندد، شفاعت نمىكنند. در آيه ديگر مىفرمايد: ‹‹ما من شفيع الا من بعد اذنه›› (يونس/2). بنابر اين اصل شفاعت (البته با اذن و رضاى خداوند)از نظر قرآن، امرى قطعى و واقعيتى مسلم است. حال ببينيم شفاعت كنندگان چه كسانى هستند؟ از برخى آيات استفاده مىشود كه فرشتگان از شافعانند، چنانكه مىفرمايد: ‹‹و كم من ملك في السمواتلا تغني شفاعتهم شيئا الا من بعد ان ياذنالله لمن يشاء و يرضى›› (نجم/26): چه بسيار فرشتگانى در آسمانها هستند كه شفاعت آنان جز پس از اذن خداوند، در مورد آن كس كه مشيت و رضايت الهى به (رستگارى وى) تعلق گيرد، سود نمىبخشد. مفسران در تفسير آيه ‹‹عسى ان يبعثك ربك مقاما محمودا›› (اسراء/79): اميد است كه پروردگارت تو را به مقام پسنديدهاى برساند، مىگويند مقصود از مقام محمود، همان مقام شفاعتبراى پيامبر اسلام است. (1) ب - شفاعت در روايات: گذشته از قرآن، در كتب حديث نيز روايات بسيارى درباره شفاعت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده است كه به برخى از آنها اشاره مىكنيم: 1. پيامبر مىفرمايد: «انما شفاعتي لاهل الكبائر من امتي» (2) : شفاعت من مخصوص مرتكبان كباير از امتم مىباشد. ظاهراعلت اينكه شفاعت را مخصوص مرتكبان كباير دانسته اين است كه خداوند صراحتا در قرآن وعده داده كه هرگاه انسانها از گناهان كبيره اجتناب ورزند، آنها را خواهد بخشيد(نساء/31)و ديگر نيازى به شفاعت و امثال آن نيست. 2. نيز مىفرمايد: «اعطيتخمسا و اعطيت الشفاعة، فادخرتها لامتي فهي لمن لا يشرك بالله» (3) : از جانب خداوند پنج موهبتبه من اعطا شده، و (از آن جمله)به من شفاعت داده شده، كه آن را براى امتم ذخيره كردهام. شفاعت من در حق كسانى خواهد بود كه به خداوند شرك نمىورزند. طالبان آگاهى از هويتشافعان روز محشر غير از پيامبر (مانند ائمه معصومين و دانشمندان وشهداء) و نيز شفاعتشوندگان آنها بايستى به كتابهاى عقايد و كلام و حديث رجوع كنند. ضمنا، بايد توجه داشت كه اعتقاد به شفاعت - همچون اعتقاد به قبولى توبه - نبايد مايه تجرى افراد بر گناه شود، بلكه بايد آن را روزنه اميدى شمرده و به اميد بخشودگى، به راه صحيح باز گردند، وبسان نوميدان نباشند كه به اصطلاح، آب را از سر گذشته مىپندارند و در نتيجه هيچگاه به فكر بازگشتبه طريق صحيح نمىافتند. از بيان گذشته همچنين روشن مىشود كه اثر بارز شفاعت، بخشودگى برخى از گنهكاران است، و بنابر اين تاثير آن منحصر به ترفيع درجه شفاعتشوندگان، كه برخى از فرق اسلامى (مانند معتزله) گفتهاند، نيست. (4) همانطور كه يادآور شديم اعتقاد به «اصل شفاعت در آخرت در چارچوب اذن الهى» ازعقايد مسلم اسلامى بوده و كسى حق خدشه در آن را ندارد. حال بايد ديد كه آيا مىتوان در اين دنيا نيز، از شافعانى چون پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم طلب شفاعت نمود، وبه ديگر تعبير، آيا درست است كه انسان بگويد: اى رسول گرامى، نزد خدا در حق من شفاعت كن (يا وجيهاعند الله اشفع لنا عند الله)؟ در پاسخ بايد گفت: مشروعيت اين امر، تا قرن هشتم مورد اتفاق همه مسلمانان قرار داشته است و تنها از نيمه قرن هشتم به بعد معدودى از افراد با آن به مخالفتبرخاستند و آن را جايز ندانستند، در حاليكه آيات قرآنى، احاديث معتبر نبوى و سيره مستمره مسلمين بر جواز آن گواهى مىدهد. زيرا شفاعتشافعان، در معنى، همان دعاى آنان در حق افراد است، و درخواست دعا از فرد مؤمن - چه رسد به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم - بدون شگ امرى جايز و مستحسن است. از حديثى كه ابن عباس از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نقل مىكند بروشنى استفاده مىشود كه شفاعت مؤمن، دعاى او در حق ديگران است: «هرگاه مسلمانى بميرد و چهل مؤمن موحد بر جنازه او نماز بگزارند خدا شفاعت آنان را در حق او مىپذيرد» (5) . چه، مسلم است كه شفاعت چهل مؤمن به هنگام اقامه نماز بر ميت، جز دعاى آنان در حق او چيزى نيست. با مرورى به اوراق تاريخ، مىبينيم كه صحابه پيامبر از آن حضرت در زمان حيات ايشان درخواستشفاعت مىكردند. ترمذى از انس بن مالك نقل مىكند كه مىگويد: از پيامبر درخواست كردم در روز قيامتشفاعتم كند. پيامبر فرمود: چنين خواهم كرد. به او گفتم: كجا شما را پيدا كنم؟ فرمود: در كنار صراط. (6) با توجه به اينكه واقعيت استشفاع، چيزى جز درخواست دعا از شفيع نيست،وقوع نمونههايى از اين امر در عصر انبيا را مىتوان از خود قرآن به دست آورد: 1. فرزندان يعقوب، پس از فاش شدن مظالمشان، از پدر خواستند از خداوند براى آنان طلب آمرزش كند. حضرت يعقوب نيز درخواست آنان را پذيرفت و به وعده در موعد مقرر خود عمل كرد. (7) 2. قرآن كريم مىفرمايد: هرگاه افرادى از امت اسلامى كه در حق خود ستم كردهاند، نزد پيامبر آمده و از او بخواهند براى آنان از خدا طلب آمرزش كند، آنگاه خود آنان استغفار كرده و پيامبر نيز براى آنان از درگاه الهى آمرزش خواهد، خداوند توبهشان را مىپذيرد و رحمتخود را شامل آنان مىكند. (8) 3.همچنين درباره منافقين مىفرمايد: هرگاه به آنان گفته مىشود بياييد و از پيامبر بخواهيد تا در حق شما استغفار كند، سرپيچى مىكنند و استكبار مىورزند. (9) بديهى است چنانچه اعراض از طلب استغفار از پيامبر، كه ماهيتا با طلب شفاعتيكسان است، نشانه نفاق و استكبار باشد، طبعا انجام دادن آن نيز نشانهايمان و خضوع در پيشگاه الهى خواهد بود. ضمنا از آنجا كه مقصود ما در بحثحاضر، اثبات جواز و مشروعيت درخواستشفاعت است، زنده نبودن شخص شفيع در اين آيات، ضررى به مقصد نمىزند; حتى اگر فرض شود كه اين آيات فقط در مورد زندگان وارد شده نه اموات، باز مضر به مقصود نيست. زيرا اگر درخواستشفاعت از زندگان شرك نباشد، طبعا درخواست آن از ميت نيز شرك نخواهد بود، چون حيات و موت شفيع، ملاك توحيد و شرك نبوده و تنها چيزى كه هنگام درخواستشفاعت از ارواح مقدسه ضرورى استشنوايى آنها مىباشد، كه ما در مبحث توسل، وجود ارتباط مزبور و سودمندى آن را ثابتخواهيم كرد. در اينجا بايد توجه نمود كه شفاعتخواستن مؤمنان و موحدان از پيامبران و اولياى الهى، با شفاعتخواستن بتپرستان از بتهاى خويش تفاوت بنيادين دارد.زيرا موحدان، با اذعان به دو مطلب اساسى، از اولياى الهى درخواستشفاعت مىكنند: 1. مقام شفاعت، مقامى است مخصوص خدا و در اختيار او، چنانكه مىفرمايد: ‹‹قللله الشفاعة جميعا›› (زمر/44): بگو شفاعت، تماما از آن خداست، ويا:‹‹من ذا الذي يشفع عنده الا باذنه›› ؟ كيست كه بدون اذن وى حق شفاعت داشته و شفاعتش مقبول و مؤثر باشد؟ 2. شفيعانى كه موحدان دست التجا به سوى آنان دراز مىكنند، بندگان مخلص خدا هستند كه به پاس تقرب در درگاه الهى، دعايشان به هدف اجابت مىرسد. با توجه به اين دو شرط، تفاوت اساسى موحدان با مشركان عصر بعثت در امر شفاعت روشن مىگردد: اولا: مشركان براى نفاذ شفاعت آنها هيچ نوع قيد و شرطى قائل نبودند; توگويى خدا حق خود را به بتهاى كور و كر تفويض كرده است! در حاليكه موحدان، به رهنمود قرآن، مقام شفاعت را يكسره از آن خدا دانسته و پذيرش شفاعتشافعين را ، منوط به اذن و رضاى الهى مىدانند. ثانيا: مشركان عصر پيامبر معبودهاى دستساختخويش را ارباب و آلهه! پنداشته از سر فاهتخيال مىكردند كه اين موجودات بيجان، سهمى از ربوبيت و الوهيت هستى را بر عهده دارند! حال آنكه موحدان، پيامبران و امامان را بندگان وارسته خدا شمرده و پيوسته به اين كلام مترنمند كه: «...عبده و رسوله» و «...عباد الله الصالحين».ببين تفاوت ره از كجا است تا كجا؟! بنابر اين، استدلال به آياتى كه شفاعتخواهى مشركان از بتها را نفى مىكند بر نفى اصل شفاعت در اسلام،مغلطهاى كاملا بىپايه و قياسى سخت نابجا خواهد بود .
حضرت آیت الله سید محمد حسینی شاهرودی در پرسش و پاسخی درباره شفا خواستن به واسطه دعا پاسخ داده اند. متن پرسش و پاسخ از پایگاه ایشان به این شرح است: سوال: از سوى دیگر در بعضى روایات بر مراجعه به پزشک هنگام بیمارى و درمان از راههاى طبیعى و خوردن دارو ، تأکید شده است . چگونه مى توان این دو گروه روایات را جمع کرد ؟ جواب : کلمه « راق » به معناى کسى است که بیمار را از بیمارى نجات مى دهد ، چه از راه دارو و چه از راه دعا ، بنابراین هر دو را شامل مى شود . همان گونه که در حدیثی از امام باقر (علیه السلام) نقل شده است ( تفسیر برهان ، ج 4 ، ص 408) . بنابراین ، مراجعه به پزشک براى مداوا ، با خواندن ادعیه براى شفا ، منافاتى با هم ندارد . زیرا آن گونه که در حدیث آمده است ، تشخیص و درمان بیمارى از طبیب و شفا و مؤثر افتادن دارو از خداوند متعال است . پس در درمان دو مرحله وجود دارد : مرحله علاج وپناه بردن به اسباب طبیعى و مرحله شفاء که از سوى خدا است ، به این ترتیب که خداوند به عوامل و پدیده هاى طبیعى ، اثر درمانى مى دهد . و ادعیه و مانند آن ، در مرحله دوم اثر مى کند به این نحو که شخص دعا مى کند خداوند شفاء را در این دارو قرار دهد . همچنین ممکن است خداوند ، ادعیه و مانند آن را گاهى و نه بطور همیشگى مستقلا ، عامل شفا قرار دهد و همانطور که اثر را در دوا قرار داده است در دعا قرار دهد . اما بطور کلى ، اراده خداوند بر اجراى امور از راههاى عادى و به وسیله عوامل و اسباب آن است (ابى الله ان یجرى الامور الا باسبابها : خداوند پرهیز مى فرماید که امور به غیر عوامل و اسباب آن اجرا شوند . روزى حضرت موسى (علیه السلام) بیمار شد . گفت : « او که بیمارم کرد ، همو شفایم مى دهد » و نزد طبیب نرفت . به او وحى شد : « اى موسى! آیا مى خواهى با توکل خود ، حکمت مرا باطل کنى ؟ پس کیست که در اشیاء ، حقیقت ( و اثر ) داروها را نهان کرده است ؟ »(. . . فمن ذالذى اودع الاشیاء حقایق العقاقیر . عقاقیر به معناى گیاهان دارویى و یا بطور کلى هر نوع دارو است)
![]() ![]() |